دلنوشته های قدیمی

ساخت وبلاگ

هنرمند کسی است که تمام زیبایی¬ها را آن چنان که هست توصیف کند و فرق است میان هنرمند و گزارشگر.
در جامعه، زبان هنر می¬تواند بر مردم، زیبایی¬ها را آن چنان که هست نشان دهد.
"مقام معظم رهبری" دلنوشته های قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 159 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15


هنرمند کسی است که تمام زیبایی¬ها را آن چنان که هست توصیف کند و فرق است میان هنرمند و گزارشگر.
در جامعه، زبان هنر می¬تواند بر مردم، زیبایی¬ها را آن چنان که هست نشان دهد.
"مقام معظم رهبری" دلنوشته های قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15

عشق یعنی استخوان و یک پلاک آری! عشق یعنی استخوان و یک پلاک.. عشق یعنی تو.. یعنی همین تکه استخوان­های پاک­ و همین پلاک خاکی­ات.. عشق یعنی تو یعنی 28سال غریبانه دور از خانه و کاشانه.. 28سال گمنامی عشق یعنی تو، که غریبانه جان دادی و انتظاری اینگونه را برایمان رقم زدی.. عشق یعنی تو، یعنی مادرت! آری عشق یعنی مادری که تمام این سال­ها را چشم براهی کشید و نتوانست فراقت را تاب بیاورد، و پرکشید.. ناصر جان! چگونه از عشق بگویم! چگونه تو و همرزمانت را توصیف کنم در حالی که زبانم قاصر است! دست و پایم در گِل مانده است! و وجودم را گناه فرا گرفته..! چگونه با زبانی که هر روز گناه می­کند تو را بخوانم! چگونه با چشمی که هر روز شهوترانی می­کند به چشمانت نگاه کنم! چگونه صدایت کنم وقتی تمام وجودم آغشته به دنیا پرستی است! ناصر عزیزم! یادم است که وقتی وصیت نامه­ات را می­خواندم غرق در شرمندگی بودم.. اشک پهنای صورتم را گرفته بود! نوشته بودی: "نمی­خواهم که مُهر خیانت برجبینم بکوبند و داغ فراق یاران در دل داشته باشم..!" اما ما چه بگوییم ناصرجان! ما چگونه بوده ایم!؟ چقدر در فراق یاران سوخته ایم!؟ آیا جز خیانت به خون شهدا کاری کرده ایم؟! رفتارمان، گفتارمان، چگونه بوده است؟! برای حجاب و ناموسمان چه کرده ایم؟! زنان و دخترانمان چگونه در اجتماع ظاهر می­شوند؟! امر به معروف و نهی از منکر را زنده نگه داشته ایم؟! نمی­دانم دلنوشته های قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دلنوشته های قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15

آدم گاهی  

آنقدر تنها می شود و

با خودش حرف می زند 

که تبدیل می شود به دو نفر...

ممنون از دوست عزیزم بابت ارسال این پست

دلنوشته های قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15


هنرمند کسی است که تمام زیبایی¬ها را آن چنان که هست توصیف کند و فرق است میان هنرمند و گزارشگر.
در جامعه، زبان هنر می¬تواند بر مردم، زیبایی¬ها را آن چنان که هست نشان دهد.
"مقام معظم رهبری" دلنوشته های قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15

  هر روز که خورشید طلوع می­کند دلم دنبال بهانه­های تازه است تا خودش باشد. تجربه­های تلخ و شیرین، تکرار می­شوند.. و من هنوز سرم پایین است- مثل قدیم­ها- فقط جلوی پایم را می­بینم..! سرم پایین است.. نگاهم انگار کف­فرش خیابان را دنبال می­کند، ولی دلم جای دیگری است! دلم دارد مرور می­کند خاطراتم را.. "چقدر سخت جانم!" این تنها جمله­ای­ست که بعد از لحظاتی به دنبال دارد، "آه­ام" را... فعلا یاعلی دلنوشته های قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:27

  سکوت یعنی گفتن در نگفتن.. یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف.. یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.سکوتِ محکومِ بی گناه، یعنی بغض، آه، گریهء درون.سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست. غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می دلنوشته های قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:27

عشق یعنی استخوان و یک پلاک آری! عشق یعنی استخوان و یک پلاک.. عشق یعنی تو.. یعنی همین تکه استخوان­های پاک­ و همین پلاک خاکی­ات.. عشق یعنی تو یعنی 28سال غریبانه دور از خانه و کاشانه.. 28سال گمنامی عشق یعنی تو، که غریبانه جان دادی و انتظاری اینگونه را برایمان رقم زدی.. عشق یعنی تو، یعنی مادرت! آری عشق یعنی مادری که تمام این سال­ها را چشم براهی کشید و نتوانست فراقت را تاب بیاورد، و پرکشید.. ناصر جان! چگونه از عشق بگویم! چگونه تو و همرزمانت را توصیف کنم در حالی که زبانم قاصر است! دست و پایم در گِل مانده است! و وجودم را گناه فرا گرفته..! چگونه با زبانی که هر روز گناه می­کند تو را بخوانم! چگونه با چشمی که هر روز شهوترانی می­کند به چشمانت نگاه کنم! چگونه صدایت کنم وقتی تمام وجودم آغشته به دنیا پرستی است! ناصر عزیزم! یادم است که وقتی وصیت نامه­ات را می­خواندم غرق در شرمندگی بودم.. اشک پهنای صورتم را گرفته بود! نوشته بودی: "نمی­خواهم که مُهر خیانت برجبینم بکوبند و داغ فراق یاران در دل داشته باشم..!" اما ما چه بگوییم ناصرجان! ما چگونه بوده ایم!؟ چقدر در فراق یاران سوخته ایم!؟ آیا جز خیانت به خون شهدا کاری کرده ایم؟! رفتارمان، گفتارمان، چگونه بوده است؟! برای حجاب و ناموسمان چه کرده ایم؟! زنان و دخترانمان چگونه در اجتماع ظاهر می­شوند؟! امر به معروف و نهی از منکر را زنده نگه داشته ایم؟! نم دلنوشته های قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 144 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:27

  و بی مقدمه از امروزم مینویسم.  بعد از 3هفته کسالت شدید، یه روز کاری سخت ولی شیرین رو پشت سر گذاشتم و الان در کلاس وبلاگ نویسی استاد نوروزی عزیز، در حال نوشتن این مطلبم..  بعد از سه هفته دوری از بچه های دوست داشتنی کلاس امروز بهم انرژی خاصی داد.  از اونجا که فرصت برای نوشتن کافی نیست، دو تا عکس یهویی با استاد بزرگوار و همکلاسی های گلم باهاتون به اشترام می گذارم.  دلنوشته های قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesarakam بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:27